غزل شمارۀ 410
1. از وصل، دل بی سر و پا را که خبر کرد؟
2. در خلوت خورشید، سها را که خبر کرد؟
3. من بودم و او فارغ از اندیشۀ غیری
4. اینجا ادب ناصيه سا را که خبر کرد؟
5. شاد است به جان دادنم از محنت هجران
6. از حال من آن شوخ بلا را که خبر کرد؟
7. شوری عجب افکنده به دلهای پریشان
8. در پردۀ زلف تو صبا را که خبر کرد؟
9. کس نیست حزین، پرسد از احوال غریبان
10. در ماتم ما، مهر و وفا را که خبر کرد؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده