غزل شمارۀ 422
1. کاش خضری به من بادیه پیما برسد
2. که سراغ حرمم تا در ترسا برسد
3. دل و دین را چه کنم عرضه به جولانگه تو؟
4. مشکل این جنس فرومایه به یغما برسد
5. ناله تا کی شکند، در جگر خویش سپند؟
6. آتشی کاش به فریاد دل ما برسد
7. از تو نومید نیم تا تپش دل باقی ست
8. عاقبت سیل سفر کرده به دریا برسد
9. دوستان در صف هنگامۀ مرگم جمعند
10. کاش آن دشمن جان هم به تماشا برسد
11. تلخ کامم لب شیرین شکرخا بگشا
12. که به دادم دم جان بخش مسیحا برسد
13. دیده محروم ز خونابۀ دل نیست حزین
14. باده از خم به دل آسایی مینا برسد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده