غزل شمارۀ 431
1. شور سودای تو در کودکی، استادم بود
2. کوه و صحرا همه جا عرصۀ فریادم بود
3. سختی هجر، نزد شیشۀ ناموس به سنگ
4. قاف تاقاف جهان بزم پریزادم بود
5. رم آهوی ختن پیش دلم زانو زد
6. سینه تا جلوه گه شوخی صیّادم بود
7. ترک یاد آوریش دفتر نسیانم داد
8. آه اگر عهد فراموشی او یادم بود
9. نعل وارون من از حلقۀ گیسوی کسی ست
10. که سری با شکن طرّۀ شمشادم بود
11. پیر شوریده سر صومعۀ قدس منم
12. یاد آن سلسله مو، حلقۀ اورادم بود
13. چشم بیدادگری، جرعه به خونم می زد
14. مژه در قبضۀ او، خنجر فولادم بود
15. چارۀ عقدۀ خاطر نتوانستی کرد
16. چون جرس در کف اگر پنجۀ فولادم بود
17. شب که این تازه غزل نقش، حزین، می بستم
18. قلمی سوخته از خامۀ بهزادم بود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده