غزل شمارۀ 433
1. تن دیده اند از من و جانم ندیده اند
2. نامم شنیده اند و نشانم ندیده اند
3. آنها که آورند سبک در نظر مرا
4. بیچارگان، به کوی مغانم ندیده اند
5. قومی که سر کشند ز نخوت بر آسمان
6. بر آستان میکده شانم ندیده اند
7. ز آوارگان دهر شمارندم ابلهان
8. در لامكان قدس مکانم ندیده اند
9. جمعی که شک به شأن سلیمانیم کنند
10. زیر نگین، زمین و زمانم ندیده اند
11. لب تشنگان بادیۀ شوق سلسبیل
12. آب حیات شعر روانم ندیده اند
13. تنها زنند لاف به میدان گفتگو
14. آنان که ذوالفقار زبانم ندیده اند
15. گر مانده اند در صف دعوی، گران رکاب
16. چالاكیی ز دست و عنانم ندیده اند
17. پوشیده است دیدۀ نادیدگان حزین
18. عنقای مغربم که نشانم ندیده اند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده