غزل شمارۀ 462
1. تا کی توان ز عمر فریب سراب خورد؟
2. باید نهاد لب به لب تیغ و آب خورد
3. پیمانۀ نگاه تو از ما اثر نهشت
4. این طرفه مجلسی ست که ما را شراب خورد
5. کوته تر است از نگه نارسای ما
6. دور از تو بس که رشتۀ جان پیچ و تاب خورد
7. بر هرچه تافت نور محبّت صفا گرفت
8. پاک است هر زمین نجس، كآفتاب خورد
9. عشق از ازل بلای دل و جان بود حزین
10. آتش غریب نیست که خون کباب خورد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده