غزل شمارۀ 467
1. از آهم بیستون چرخ، آتش تاب می گردد
2. ز برق تیشۀ من کوه آهن آب می گردد
3. ز بس در خود پی آن گوهر نایاب می گردم
4. گریبان من از سرگشتگی گرداب می گردد
5. به یاد روی آن گل پیرهن شب چون کشم آهی
6. کتان طاقتم را پرتو مهتاب می گردد
7. چه سازد با دل افسردگان شور و نوای من؟
8. نمک در دیدۀ غافل نهادان خواب می گردد
9. حزین از جوی خاطر سرو کلک جلوه زیب من
10. چه خونها می خورد تا مصرعی سیراب می گردد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده