غزل شمارۀ 48
1. چراغان کرده ام از داغ دل، ویرانۀ خود را
2. که چون پروانه، در رقص آورم دیوانۀ خود را
3. فروغ شمع من، خاصیّت بال هما دارد
4. مرصّع پوش، در محفل کند، پروانۀ خود را
5. به جرم اینکه دایم از سبو چشم طمع دارد
6. فکندم چون گل اشک از نظر، پیمانۀ خود را
7. اساس شهر و کو، ازاشک پرشورم خطر دارد
8. به هامون می فشانم، گریۀ مستانۀ خود را
9. ندارد حاصلی جز سوختن، تخم امید من
10. سپند آسا در آتش می فشانم، دانۀ خود را
11. بَرِ آن تندخو، شرح غم دیرینه می سنجم
12. به آتش می نمایم، گرمی افسانۀ خود را
13. حزین از عشق می گویم به عقل بی خبر، رمزی
14. به زاهد می دهم مردآزما، پیمانۀ خود را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده