غزل شمارۀ 514
1. سبک از جا رود، هر کس که با ما یار می گردد
2. نسیم گل چرا بر بی دماغان بار می گردد؟
3. برهمن زاده ای برده ست ایمانم که در عشقش
4. رگ جان، جسم را شیرازۀ زنار می گردد
5. سرت گردم اشارت کن به مژگان، آشنا سازم
6. مرا حیران نگاهی، گرد دل بسیار می گردد
7. پریشان زلف و مژگان بی خبر، لب می چکان داری
8. به این آشفتگی کس بر سر بازار می گردد؟
9. حزین آهم رسایی می کند، ایّام کوتاهی
10. لب از بیچارگی شرمندۀ اظهار می گردد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده