غزل شمارۀ 526
1. دستان زن عشرتکده، فریاد نداند
2. نالیدن ما، مرغ چمن زاد نداند
3. ترسم که خراشیده شود آن دل نازک
4. آهسته بنالید که صیّاد نداند
5. می خندد و از دیدۀ گریان خبرش نیست
6. این نوگل خندان، دل ناشاد نداند
7. ناخن به خراش جگر خویش شکستیم
8. این کوه کنی تیشۀ فرهاد نداند
9. مانند صدف غرقۀ دریای شراب است
10. پیمانۀ مستان خط بغداد نداند
11. چون سیل ز دیوانه و فرزانه گذشتی
12. تاراج تو ویرانه و آباد نداند
13. صد چشمه گشاده ست حزین از رگ دلها
14. کار قلمت نشتر فولاد نداند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده