غزل شمارۀ 68
1. تا سرمه کشد چشم ملامتگر ما را
2. غیرت سر پا زد کف خاکستر ما را
3. خوش دردسری می کشم از درد، ندانم
4. بالین ز دَمِ تیغ که باشد، سرما را؟
5. این خامه که چون شمع ز آتش نفسان است
6. رشک پَرِ پروانه کند، دفتر ما را
7. بی منّت زلفی، رود از خویش حواسم
8. حاجت به سیاهی نبود لشکر ما را
9. شوری که حزین، در دل از آن پسته دهان است
10. آرد به سخن، کلک زبان آور ما را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده