غزل شمارۀ 699
1. جهان را رونق از شادابی گفتار می آرم
2. ز کلک این صفحه را آبی به روی کار می آرم
3. به درد آورده ام پیمانۀ مستانه گویی را
4. به رقص افلاک را زین ساغر سرشار می آرم
5. صفیر خون چکانم تازه دارد نوبهاران را
6. چمن را آب و رنگ، از غنچۀ منقار می آرم
7. برون از گلشنم امّا دماغ حسرت آلودی
8. در آغوش شکنج رخنۀ دیوار می آرم
9. نفس پرورده ام امّا نوایی می زنم گاهی
10. که مرغان چمن را بر سر گفتار می آرم
11. سراغی می دهم زان یار کنعانی که خوبان را
12. گریبان پاره چون گل بر سر بازار می آرم
13. تهیدستی مرا شرمنده دارد از چمن پیرا
14. نهال بید مجنونم، خجالت بار می آرم
15. سپند من ندارد برگ و ساز شکوه پردازی
16. مگر آهی که گاهی بر لب اظهار می آرم
17. به کینم جبهه های غمزه خالی گشت و خاموشم
18. اگر تیغ تغافل می کشی زنهار می آرم
19. حزین آزادی از بام فلک دارد سبک دوشم
20. غلام همّتم، در بندگی اقرار می آرم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده