غزل شمارۀ 700
1. به دست آمد مرا تا زلف او، تدبيرها کردم
2. ز دوری تا به یادش آمدم شبگیرها کردم
3. به سنگ آمد خدنگ نالۀ من از دل سختش
4. به خارا گر ز آه آتشین تأثيرها کردم
5. سواد خامۀ من صرف این غافل نهادان شد
6. جواهر سرمه ای در چشم این تصویرها کردم
7. شکار زهد در فتراک سعی آسان نمی آید
8. کمند سبحه را در گردن تزويرها کردم
9. تن خارا نهادم، تیغ را داندانه می سازد
10. چها از سخت جانی با دم شمشیرها کردم
11. چو دیدم بر نمی تابد رخ من گرد درها را
12. غبار آستان خویش را اکسيرها کردم
13. حزین از مستی غفلت کشیدم جام هشیاری
14. پریشان خوابی اعمال را تعبيرها کردم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده