غزل شمارۀ 70
1. وفاپیشگان، دوستداران خدا را
2. بگویید آن یار دیر آشنا را
3. که بیگانگی تاکی و چند، ظالم؟
4. چه شد مهربانی، چه آمد وفا را؟
5. شکفته ست رنگین بهار سرشکم
6. ببین در برم، اشک گلگون قبا را
7. قدم رنجه فرما و بنشین به چشمم
8. گره باز کن آبروی دلگشا را
9. به صید دل ناتوان آشنا کن
10. ستمکاره مژگان تیغ آزما را
11. میان باز کن، با دل جمع بنشین
12. پریشان مکن سنبل مشكسا را
13. توان گاهی از پرسشی یاد کردن
14. اسیران زندان مهر و وفا را
15. حدیثی سؤال از من بی زبان کن
16. سخن یاد ده، بلبل بی نوا را
17. لَئن کَلَّ عن كشف سرّی لسانی
18. ینادی بذکراک قلبی جها را
19. و ان اعتدت زلّتى لا ابالی
20. عسى الله فی الحبِّ يعفوا العثا را
21. ایالائمى كفّ عنّى و وجدى
22. و دعنی فقد طار عقلى و حا را
23. و لم ادرنی موقفی حين يبدو
24. اسبعین ام سبع ارمی الجما را
25. دل آسودگان قدر نعمت ندانند
26. غم عشق ما را، سلامت شما را
27. چنین داد پاسخ: که در بزم گیتی
28. کسی گرم، هرگز نکرده ست جا را
29. سخن کردم از خامشی، بلبلی گفت:
30. که نتوان نهفت آه درد آشنا را
31. نفس گرم می آید از پردۀ دل
32. حزین، آتشی هست در سینه ما را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده