غزل شمارۀ 705
1. ز خوی سرکش او هر قدم پا مال می گردم
2. غزالی را که من چون سایه در دنبال می گردم
3. چو طفل بی جگر کو می رمد شبها ز تاریکی
4. هراسان از سواد نامۀ اعمال می گردم
5. تو بی پروا و من شوریده احوالم، چه می پرسی؟
6. سخنها گرد دل می گردد امّا لال می گردم
7. چنین بر شیشۀ صبرم زنی گر سنگ بی تابی
8. به اندک فرصتی بازیچۀ اطفال می گردم
9. دل آزرده دارد یک بیابان خار، هر لختش
10. تو پنداری که در گلزار، فارغبال می گردم
11. طمع از چشم تنگان، دانه ام آب حیا دارد
12. من لب تشنه، گرد چشمۀ غربال می گردم
13. حزین، اکنون به حاجی باد طوف کعبه ارزانی
14. که من بر گرد این دیوان فرخ فال می گردم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده