غزل شمارۀ 708
1. چه پروا توشۀ واماندگی چون در کمر دارم
2. به جایی می رسم اکنون که سامان سفر دارم
3. خرد در عاشقی بر من عبث افسانه می خواند
4. درین مکتب کتاب هفت ملّت را ز بر دارم
5. یتیمان محبّت را وفایی دایه نگذارد
6. که با هر قطره اشک گرم خود لخت جگر دارم
7. عجب نبود اگر زرّین چو خورشید است مژگانم
8. خیال آتشین رخساره ای شمع نظر دارم
9. کهن ویرانۀ عالم، حزین از من خطر دارد
10. که طوفانی نهان در آستین از چشم تر دارم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده