غزل شمارۀ 780
1. ای طلعت سیمین بران آیینۀ رخسار تو
2. صبح بناگوش بتان، یک پرتو از انوار تو
3. شد ملک دلها سر به سر، از طرّه ات زیر و زبر
4. گبر و مسلمان خیره سر، در حلقۀ زنّار تو
5. شبهای هجران شمّه ای، از بخت ظلمت زای من
6. صبح قیامت لمعه ای، از پرتو دیدار تو
7. یا رب ندانم چون بود حال دل بیگانگان
8. باشد نسیم آشنا، سرگشته در گلزار تو
9. ای شمع بزم افروز من، جان مظهر زیباییت
10. ای مهر اختر سوز من، دل مشرق انوار تو
11. اشک دمادم ژاله ای از دامن صحرای من
12. برق تجلّی لاله ای، از سینۀ کهسار تو
13. با من تویی شب تا سحر، من مست خواب و بی خبر
14. خوش آنکه می آرد به سر با دولت بیدار تو
15. گر من مسلمان نیستم گبر در خویشم بخوان
16. عمری ست می بندم میان با رشتۀ زنّار تو
17. گلگشت کویت چون بود، یا رب که می آید مرا
18. خوشتر ز مژگان در نظر خار سر دیوار تو؟
19. نقد دل اهل وفا، آنجاست قلب ناروا
20. نوبت کجا افتد به ما در گرمی بازار تو؟
21. وصل تو ای آرام جان، باشد بهشت عاشقان
22. هرگز نباشد دوزخی، جز دوری از دیدار تو
23. دل عاشق و شیدا کند، چون مذهبش حاشا کند
24. عاشق چه سان سودا کند، با طرّۀ طرّار تو
25. دارد حزین خسته جان، نام خوشت ورد زبان
26. سنجد سحر با بلبلان، این نغمه در گلزار تو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده