غزل شمارۀ 795
1. من در میان نبودم، دل بود و یار هر دو
2. از بیخودی به شکرم وز روزگار هر دو
3. گر پرده سنج عشقی، بگشای گوش و بشنو
4. گویند یک اناالحق، منصور ودار هر دو
5. جرم نکردۀ ما، تا کی عتاب دارد؟
6. یکسو کنیم اکنون، ماییم و یار هر دو
7. از سرکشی نکردی، یکبار رنجه ما را
8. تا شد سفید چشمم در انتظار هر دو
9. آمد ز طرف کویت، صبح ازل نسیمی
10. بوی تو را گرفتیم، ما و بهار هر دو
11. کشتی شکستگانیم در ورطه ای که دارد
12. طوفان بی قراری، بحر و کنار هر دو
13. زینسان که از تغافل گوش گل است سنگین
14. یک پرده می سراید زاغ و هزار هر دو
15. از زلف یار دیگر، کی عقده می گشاید؟
16. دست و دلی که رفته، ما را ز کار هر دو
17. آگه حزین بی دل از حال حسن و عشق است
18. دارند بلبل و گل، یک خارخار هر دو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده