غزل شمارۀ 794
1. در ملک جسم روشنی جان به نیم جو
2. آیینه در ولایت کوران به نیم جو
3. عالم به دستگاه قناعت نمی رسد
4. در چشم مور، ملک سلیمان به نیم جو
5. در دیده ای که جلوه کند کبریای عشق
6. این طمطراق عالم امکان به نیم جو
7. جسم فسرده را بر جانان چه اعتبار؟
8. دلق گدا به حضرت شاهان به نیم جو
9. چبود سراب دهر؟ که بگذشتن از دو کون
10. در پیش پای همّت مردان به نیم جو
11. در کشوری که حکم به زور شکستگی ست
12. گرز گران و رستم دوران به نیم جو
13. زاهد، زیاده جلوه مده زهد خشک را
14. اینها به پیش باده پرستان به نیم جو
15. یک روز یوسفم غم کنعانیان نداشت
16. در مصر حسن، جان عزیزان به نیم جو
17. گر رفت در رهت، به فدای سر تو باد
18. در کیش عاشقان، سر و سامان به نیم جو
19. ما را متاع لایق بازار عشق نیست
20. آنجا دل دو نیم اسیران به نیم جو
21. پیش توغرق خجلت جانبازی خودم
22. سر در قمارخانۀ رندان به نیم جو
23. زاهد اگر به عشق ندارد سری چه باک؟
24. خورشید پیش شب پره طبعان به نیم جو
25. دارم حزین به زیر نگین ملک فقر را
26. ایران به نیم حبّه و توران به نیم جو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده