غزل شمارۀ 813
1. گر غمزه اش به یغما، دل را ز ما گرفته
2. پیکان او به از دل، در سینه جاگرفته
3. در مکتب محبّت، روشن سواد حُسنم
4. تا از غبار خطّش، چشمم جلا گرفته
5. نتوان به سر رسانید بی عشق زندگی را
6. از یاد قامت او، پیری عصا گرفته
7. افتاده در سر من، شور از ملاحت او
8. در دیده ام نمک جا، چون توتیا گرفته
9. از شوق ما فتاده ست، در دام عشق عالم
10. امروز خون خلقی، دامان ماگرفته
11. گر کوس خسروانی دل می زند عجب نیست
12. آه من آسمان را زیر لواگرفته
13. شوق از کفم ربوده چون بوی گل، عنان را
14. آمیزش غریبی، دل با صبا گرفته
15. تا ریشه هست در آب، بیم از خزان نباشد
16. در اشک، نخل آهم، نشو و نما گرفته
17. خاطر ز دور گردون آلودۀ غبار است
18. آیینه گرد کلفت، زین آسیا گرفته
19. دل تنگیم نداند، جز سینه پاره کردن
20. عریان تنی گریبان، از دست ماگرفته
21. خاری ست گشته گلگون از خون رهنوردان
22. شمعی که عشق ما را در پیش پا گرفته
23. از سینه تا که رفته، بازش خیال من نیست
24. بیگانگی دلم یاد، از آشنا گرفته
25. از نسخۀ چمن زد، حسن تو انتخابی
26. از خار تندخویی، از گل وفا گرفته
27. انجام خط فزودی، بر خاكمال دلها
28. حسنت ستمگری را از ابتدا گرفته
29. از دیده ام به گلشن، نگذاشت پای بیرون
30. نظّاره ز اشک گلگون، پا در حنا گرفته
31. آهم حزین نماید، ابر شفق نگاری
32. کز برق جلوۂ او، رنگم هوا گرفته
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده