غزل شمارۀ 824
1. به قید جسم ز جان جهان چه می دانی؟
2. تو دل نداده ای، از دلستان چه می دانی؟
3. نگشته در رهِ یوسف، سفید دیده تو را
4. غبار رهگذر کاروان چه می دانی؟
5. چو طفل، در طلب مدّعا فشانی اشک
6. بهای این گهر رایگان چه می دانی؟
7. ز جانرفته ای از جلوۀ پریزادان
8. خرام آن نگه سرگران چه می دانی؟
9. مدام لعل لب خویش در دهن داری
10. حرارت جگر تشنگان چه می دانی؟
11. تو را که صیرفی عشق بر محک نزده ست
12. عیار چهرۀ زرد خزان چه می دانی؟
13. حدیث زاهد دم سرد بسته گوشت را
14. ترانۀ من آتش زبان چه می دانی؟
15. گرفته روزن گوشت به قیل و قال جدل
16. سخن سرایی این بی زبان چه می دانی؟
17. به چار موجۀ اجزای خویش دربندی
18. حزین گوشه نشین را نشان چه می دانی؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده