غزل شمارۀ 828
1. یک نفس نیست که خون در دل شیدا نکنی
2. آتش آه مرا بادیه پیما نکنی
3. می توانی به نگه پاسخ صد مسأله داد
4. که حوالت به لب لعل شکرخا نکنی
5. تا ز دل زمزمۀ یاصنمی می آید
6. گوش بر نغمۀ ناقوس کلیسا نکنی
7. جان فدای تو، نه از تنگی دل می نالم
8. غم این می کشدم زار که مأوا نکنی
9. می کند در سر کویت عجب آشوبی دل
10. سر تمکین تو گردم که تماشا نکنی
11. عاقل انگشت چرا در دهن مار کند؟
12. دست در حلقۀ آن زلف چلیپا نکنی
13. گفته ای دست نگارین کنی از خون حزین
14. همه امّید دل این است، مبادا نکنی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده