غزل شمارۀ 830
1. تو و زهد خشک زاهد، من و عشق و می پرستی
2. تو و عیش و هوشیاری، من و گریه های مستی
3. سر برهمن ندارد، دل بی وفاش نازم
4. صنمی که برد از دل هوس خداپرستی
5. به ره وفا برآید چه ز بخت کوته ما؟
6. مژۀ تو گر به دلها نکند درازدستی
7. ز حیات آنقدر غم بودم که اگر بخواهد
8. در نیستی برآرد دلم از غبار هستی
9. سر همّت تو گردم به حزین خسته جان ریز
10. ته جرعۀ نگاهی به زکات می پرستی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده