غزل شمارۀ 850
1. تو گر ابر نقاب از روی آتشناک برداری
2. چو شبنم، عالم افسرده را از خاک برداری
3. چه کم خواهد شد از گیرایی مژگان چالاكت
4. زکات چشم، اگر افتاده ای از خاک برداری؟
5. صف محشر به هم خواهد زد آسان چون صف مژگان
6. اگر دست از عنان غمزۀ بی باک برداری
7. صفای وقت، بر روی تو بگشاید در جنّت
8. غبار جسم اگر، ز آیینۀ ادارک برداری
9. میفشان تخم سعی از حرص، در دنیای بی حاصل
10. که ترسم دانۀ دل ریزی و خاشاک برداری
11. سلامت کی توانی در گریبان کفن بردن
12. سر تسلیم اگر، زان حلقۀ فتراک برداری
13. زمین در سینۀ افلاک، می گردد تپان چون دل
14. مبادا سایۀ سنگین خویش از خاک برداری
15. حمایل سازمت، دست دعای می پرستان را
16. به بدمستی اگر خواهی، سری چون تاک برداری
17. بیا در سایۀ داغ جنون و سرفرازی کن
18. چرا باید به گردن، منت افلاک برداری؟
19. نوای عشق را، در پرده سنجيدن اثر دارد
20. مبادا چون جرس، دست از دل صد چاک برداری
21. حزین از گریه ات صد کوچه خالی می کند طوفان
22. دمی گر آستین از دیدۂ نمناک برداری
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده