غزل شمارۀ 849
1. نگذاشت نی به هوشم، از نالۀ رسایی
2. بیگانه ام ز خود کرد، آواز آشنایی
3. در باغ می سراید، هر مرغ بانوایی
4. دارد دم بهاران، پیغام آشنایی
5. گویند کیست در شهر، غارتگر شکيبت
6. سروی ست سرفرازی، شوخی ست خوش ادایی
7. گرگان یوسف جان، ابنای روزگارند
8. مردیم از غریبی، ای بی کسی کجایی؟
9. بازوی زال دنیا، چند افکند به خاکت؟
10. بی درد، پشت دستی، نامرد، پشت پایی
11. دامن کشان گذر کرد، یار از سر مزارم
12. ای ناله های و هویی، ای گریه های هایی
13. تا آب رفتۀ جان باز آوری به جویم
14. قاصد بگو حدیثی، از لعل جانفزایی
15. از خون دیده در عشق، ساقی پراست جامم
16. يا حبّذا نعیمی، فى جنة الولایی
17. گفتی حزین بیدل، با دوریم بسازد
18. الصّبرُ منک صعب يا منتهی منایی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده