غزل شمارۀ 853
1. خصم آسودگیم، ای غم جانان مددی
2. داغ جمعیّتم، ای زلف پریشان مددی
3. عقده ها، پیش ره، از آبلۀ پا دارم
4. دستم و دامنت، ای خار بیابان مددی
5. رنگ زردی، به شراب از رخ من نتوان برد
6. چه کنم گر نکند سیلی اخوان مددی؟
7. خارخاری ست شب هجر تو در پیرهنم
8. به تغافل مزن، ای شعلۀ عریان مددی
9. جلوه ای گر نبود، کوشش موسی چه کند؟
10. سخت سرگشته ام، ای آتش سوزان مددی
11. دل به ظلمتکدۀ هند، غریب افتاده ست
12. چه شود گر رسد، از شاه غریبان مددی؟
13. تا به کی خون به دلم، هند جگرخوار کند؟
14. جرعه نوش توام، ای ساقی مستان مددی
15. هست دل را سر مستانه به خون غلتیدن
16. چشم دارم که کند، عشوۀ پنهان مددی
17. چون زنان حجلۀ تن، چند نشیمن سازم؟
18. سخت در مانده ام، ای همّت مردان، مددی
19. چند در شام زند غوطه، صفای صبحم؟
20. دم یاری بود، ای گردش دوران مددی
21. سخت از پردۀ ناموس به تنگ است حزین
22. گل رسواییم، ای چاک گریبان مددی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده