غزل شمارۀ 859
1. ز دل غافلی یار جانی نباشی!
2. نداری وفا، زندگانی نباشی!
3. به من هوش نگذاشت، دشنام تلخت
4. به لب، بادۀ ارغوانی نباشی!
5. به دیدارت، از عیش دنیا گذشتم
6. به رخ جنّت جاودانی نباشی!
7. به بیگانگیها، که از من مپوشان
8. به چشم آشنایی، فلانی نباشی!
9. ز گل بی بلاتر بود عهد سستت
10. نشاط بهار جوانی نباشی!
11. نشاندی به خون از نگاهی حزین را
12. تو ای بی وفا، یار جانی نباشی!
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده