غزل شمارۀ 865
1. خرابم از ادای شيوۀ مستانۀ چشمی
2. خمارآلوده ام، از گردش پیمانۀ چشمی
3. شراب شوق هرکس جلوه در پیمانه ای دارد
4. که مجنون محو لیلی بود و من دیوانۀ چشمی
5. چه کیفیّت بود در ساغر، این چشم سخن گو را؟
6. به خواب بیخودی، دل رفته از افسانۀ چشمی
7. نگاه گرم ترسا زاده ای سرگشته ام دارد
8. که می آید سیه مستانه، از میخانۀ چشمی
9. حزین، نبود چو من مستی، خرابات محبّت را
10. پیاپی می زنم پیمانه، از میخانۀ چشمی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده