حزین لاهیجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 866

1. طبيب من، چرا از خسته جان خود نمی پرسی؟

2. توان پرسیدنی، وز ناتوان خود نمی پرسی

3. قلم کی محرم و قاصد کجا درد سخن دارد

4. چرا احوال ما را، از زبان خود نمی پرسی؟

5. مگر آگه نیی از سوختن ای شمع بی پروا

6. که از پروانۀ آتش به جان خود نمی پرسی؟

7. نسیم آشفته می گوید، سراغ نافۀ چین را

8. چرا از طرّۂ عنبرفشان خود نمی پرسی؟

9. اگر باور نداری شرح جور از من، چرا باری

10. حدیثی از دل نامهربان خود نمی پرسی؟

11. شکار خسته می داند، عیار سختی بازو

12. چرا از زخم دل، زور کمان خود نمی پرسی؟

13. سرت گردم، چه دیدی کز حزین گردانده ای دل را

14. ز دستان سنج دیرین، داستان خود نمی پرسی؟


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
* که اعتراض بر اسرار علم غیب کند
شعر کامل
حافظ
* از تواضع افسر خورشید زرین گشته است
* کم نمی گردد فروغ گوهر از افتادگی
شعر کامل
صائب تبریزی
* من خود این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر
* کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید
شعر کامل
سعدی