1. چو فرهاد ار به تیغ بیستون مردانه آویزی

2. ز بی تابی، به برق تیشه، چون پروانه آویزی

3. به جانبازی اگر چون کوهکن، شیرین شود کامت

4. به شیرینی جان خویش، کی طفلانه آویزی؟

5. سبک روحانه از خویشت برد گر نالۀ بلبل

6. چو بوی گل، به دامان صبا، مستانه آویزی

7. کنشت و کعبه را قندیل و ناقوس از رواق افتد

8. دلم را گر به طاق ابروی بتخانه آویزی

9. برون آر از شمار پاره های دل سری چون من

10. چرا زاهد به گردن سبحۀ صد دانه آویزی؟

11. درین ره گر می روشن، چراغت پیش پا دارد

12. عصا بگذاری و در لغزش مستانه آویزی

13. به نقد جان خریدارند درد عشق را مردان

14. به درمان تا به کی، بی درد! نامردانه آویزی؟

15. دل بی درد اگر خواهی، خروش ناله ام بشنو

16. چو غفلت پیشگان تا کی به هر افسانه آویزی؟

17. وصیّت با تو ای پیر خرابات مغان دارم

18. پس از من خرقه ام را بر در میخانه آویزی

19. مکافاتی ندارد دشمنی از دوستی بهتر

20. تو بی پروا چرا با دوستان خصمانه آویزی؟

21. اگر دانی چه مقدار از غم هجران پریشانم

22. به آن زلف، این دل صد چاک را، چون شانه آویزی

23. ز ناز از چشم شوخت گر نیفتد اشک غلتانم

24. چو من بر تار مژگان خود، این دردانه آویزی

25. به یادت آید آیا دست دور افتادۀ عاشق

26. به دامان خود، آن روزی که بی تابانه آویزی؟

27. به میدانی که گردد جلوۀ نازت شکارافکن

28. سر خورشید بر فتراک، بی باکانه آویزی

29. دلم شوریدۀ زلف پریشان است، می باید

30. که این زنجیر را بر گردن دیوانه آویزی

31. اگر بینی حزین امشب، که در ساغر چه می دارم

32. گذاری سبحه را از دست و در پیمانه آویزی