غزل شمارۀ 906
1. به دلهای دماغ آشفته، سنبل می کند کاری
2. به ما شوریدگان، آن زلف و کاکل می کند کاری
3. دلم را در خروش آورده چون گل نوشخند او
4. نوازشهای آن رنگین تغافل، می کند کاری
5. شب از وجد نسیم، از خود نرفتم گر درین گلشن
6. به بوی صبحدم، گلبانگ بلبل می کند کاری
7. به غفلت توبه کردم از می و اکنون پشیمانم
8. خورد افسوس، هر کس بی تأمّل می کند کاری
9. حزین از بوالفضولان، در غمش محروم تر مردم
10. مگو با ناز او صبر و تحمّل می کند کاری
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده