غزل شمارۀ 94
1. هنوز آغاز رعنایی ست عشق سرکش ما را
2. فروزان تر کند دامان محشر آتش ما را
3. جگر خون از خمار بوسۀ آن لعل میگونم
4. ازین سر جوش جامی ده، لب دردی کش ما را
5. تمنّاها شهید، از فیض آه بی اثر دارم
6. فراوان است بسمل، تیر روی ترکش ما را
7. خجل شد در امیدش سینۀ چاک و ندانستم
8. که حسرت، هالۀ آغوش باشد مهوش ما را
9. حزین، از گریه ام چون شمع کاری برنمی آید
10. که آب دیده نتواند نشاند آتش ما را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده