غزل شمارۀ 96
1. چه گیرایی ست یارب جلوۀ گیسوکمندان را؟
2. که بگسست از صنم، پیوند جان زنّاربندان را
3. قیامت پیش ازین می ریخت بر دل طرح آشوبی
4. کنون چون سایه درخاک است، این بالابلندان را؟
5. شود تخت روان، هرجا رمیدن بستر اندازد
6. سر زانو بود بالین راحت، دردمندان را
7. مرا در عشق او، دل گر فغان برداشت معذورم
8. در آتش ناله ای ناچار، می باشد سپندان را
9. تبسّم ریز شد گلبرگ یار و شرم رسوایی
10. لب از دندان شبنم می گزد، گلهای خندان را
11. بود هم نسبتان را عقد جمعیّت به هم، فطری
12. نباشد رشته ای در کار، گوهرهای دندان را
13. بهشت نقد در بر، حسن آن سیمین بدن دارد
14. که بینم سیر چشم نعمتش، مشکل پسندان را
15. حزین، افتاد دل را در بغل گنجینۀ داغی
16. که دولت خود به خود رو آورد اقبال مندان را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده