غزل شمارۀ 99
1. عنان ریز است از هر سو، سپاه عشق بر دلها
2. نپرسد سیل بی زنهار، هرگز راه منزلها
3. فروغ شعلۀ رخسار شمع آشنارویی
4. مرا پروانۀ سرگشته دارد گرد محفلها
5. چو شق شد پردۀ پندار، دل با یار پیوندد
6. خودی چون محوشد، از پیش پا برخاست حايلها
7. نیم آزرده جان، هر چند چون دل عقده ای دارم
8. بود آسان به چنگ عشق آتش دست، مشکلها
9. حزین این ره قدم از دیدۀ بیدار می باید
10. کجا از پای خواب آلوده آید طىّ منزلها؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده