مثنوی شمارۀ 41 : آهنگ پرده سازی نیاز به زبان بی زبانی و برگ و ساز راه حجاز بی...
1. خدایا دلی ده حقیقت شناس
2. زبانی سزاوار حمد و سپاس
3. مرا جز تو کس، یاور و یار نیست
4. چه گویم که یارای گفتار نیست؟
5. ز فیض تو آید دلم در خروش
6. که نی از دم نایی آید به جوش
7. دلم رشحۀ بحر انعام تست
8. چو ماهی، زبان زنده از نام توست
9. ندارد فروغی ز خود مشت گل
10. مگر پرتو فیضت افتد به دل
11. وجود تو نگشاید ار دست جود
12. عدم پیکران را چه یارای بود؟
13. دهی خامۀ صنع را سروری
14. به معنی طرازیّ و صورتگری
15. از آن چهره پرداز چين [و] چگل
16. گل از گِل دمد، داغ عشقت ز دل
17. نبخشی اگر گمرهان را سراغ
18. نیفروزد از داغ عشقت چراغ
19. درین تیره کاخی که ظلمت سراست
20. نفس راه لب را چه داند کجاست؟
21. ازل تا ابد، مدّ احسان توست
22. به خوان کرم، دل نمکدان توست
23. می عشق روشنگر سينه شد
24. به خمخانه ات، چشم آیینه شد
25. تو کردی زبان مرا یاوری
26. که زد از سخن کوس اسکندری
27. به معنی، شدی رهبر خامه ام
28. زدی غازه بر چهرۀ نامه ام
29. کند از تو در دامن روزگار
30. رگ ابر كلكم دُر شاهوار
31. زهی لوح فکر و خوشا کام من
32. سجلّ قبول تو دارد سخن
33. من زار، مرد ثنایت کیم؟
34. نوا پرور خویش کردی نیم
35. دمد از رگم نغمۀ چنگ و رود
36. صفيرم زند ارغنونی سرود
37. به دستان زنم راه دور غمت
38. به داوود خوانم، زبور غمت
39. زبان است دستان زن باغ تو
40. دلم طور و شمعش بود داغ تو
41. حدیث من و ما نمی شایدم
42. به این خیرگی خنده می آیدم
43. ندانسته ام کیستم، چیستم
44. تویی عین هستیّ و من نیستم
45. فنا را کجا لاف دعوی رسد؟
46. مگر دست دعوی به معنی رسد
47. حزین، از می بیخودی جام کش
48. زبان مست دعوی ست، در کام کش
49. اگر محو کثرت و گر وحدتی
50. به هر صورت، آیینۀ حیرتی
51. قلم بر فسونهای نیرنگ زن
52. زند راهت، آیینه بر سنگ زن
53. چو از خویش و بیگانه تنها شوی
54. قبول خداوند یکتا شوی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده