مثنوی شمارۀ 85 : در ستایش آزادگی و ذمّ طمع
1. یکی مرد دانا دل هوشیار
2. دو کودک به هم دید در رهگذار
3. یکی با عسل نانش آميخته
4. دگر را به نان دوغکی ریخته
5. ز کودک مزاجیش کو دوغ داشت
6. به سوی عسل دست خواهش فراشت
7. خداوند شهدش همی گفت باز
8. که ای بر کفم دوخته چشم آز
9. سگ من شو اکنون که داری طمع
10. وگر نه میالا لباس ورع
11. شد آخر سگش کودک طبع کیش
12. ندیده عسل جوی بی زهر نیش
13. به هر سو کشیدش به صد درد جفت
14. شنیدم که داننده با خویش گفت
15. ابادوغ، کودک اگر ساختی
16. کجا سگ کشان از پیش تاختى
17. فراغ دو عالم طمع کیش باخت
18. خنک آنکه با قسمت خویش ساخت
19. درین پرده ویرانی آبادی است
20. رجابندگی یأس آزادی است
21. مده دامن یأس آسان ز دست
22. بنازم دلی کز تمنّا برست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده