هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 120

1. از حال دل و دیده مپرسید که چون شد؟

2. خون شد دل و از رهگذر دیده برون شد

3. ما بی‌خبران، چون خبر از خویش نداریم

4. حال دل آواره چه دانیم که چون شد؟

5. دل خون شد و از دست هنوزش نگذاری

6. بگذار، خدا را، که دل از دست تو خون شد

7. تا باد صبا در شکن زلف تو ره یافت

8. بهر دل ما سلسله‌جنبان جنون شد

9. کردیم به امید وفا صبر ولیکن

10. هرچند که کردیم جفای تو فزون شد

11. هر قصر امیدی که بر افراخته بودیم

12. از سیل فراق تو به یک بار نگون شد

13. در عشق تو گویند بشد کار هلالی

14. کاری که مراد دل او بود کنون شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نپندارم ای در خزان کشته جو
* که گندم ستانی به وقت درو
شعر کامل
سعدی
* لاله رخساره بخون شوید و سیراب شود
* سرو کوتاه کند دست و سرافراز آید
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* ای باد خوش که از چمن عشق می‌رسی
* بر من گذر که بوی گلستانم آرزوست
شعر کامل
مولوی