غزل شمارهٔ 40
1. گر دعای دردمندان مستجاب است ای حبیب
2. از خدا هرگز نخواهم خواست جز مرگ رقیب
3. درد بیماری و اندوه غریبی مشکلست
4. وای مسکینی که هم بیمار باشد هم غریب
5. سر به بالینم ز درد هجر، نزدیک آمدست
6. کز سر بالین من شرمنده برخیزد طبیب
7. دیگران دارند هر یک صد امید از خوان وصل
8. من ز درد بینصیبی چند باشم بینصیب؟
9. ای صبا جهدی کن و بگشا نقاب غنچه را
10. تا کی از دیدار گل محروم باشد عندلیب؟
11. زان دهان کام منست و هست پنهان زیر لب
12. چشم میدارم که کام من برآید عنقریب
13. چون هلالی بی مه رویت ز جان سیر آمدم
14. کس مباد از خوان وصل ماهرویان بینصیب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده