هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 41

1. من به کویت عاشق زار و دل غمگین و غریب

2. چون زید بیچاره عاشق؟ چون کند مسکین غریب؟

3. پرشس حال غریبان رسم و آیینست لیک

4. هست در شهر شما این رسم و این آیین غریب

5. وقت دشنامم به شکرخنده لب بگشا که هست

6. در میان تلخ گفتن خنده شیرین غریب

7. سر ز بالین غریبی بر ندارد تا به حشر

8. گر طبیبی چون تو یابد بر سر بالین غریب

9. بس که باشد شاد هر کس با رفیقان در وطن

10. رو به دیوار غم آرد خستهٔ غمگین غریب

11. بر سر کویت هلالی بس غریب و بی‌کسست

12. آخر ای شاه غریبان لزف کن بر این غریب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بیستون تاب دم تیشهٔ فرهاد نداشت
* عشق را بین که از آن کوه گران شد کمری
شعر کامل
فروغی بسطامی
* موسم نغمهٔ چنگست که در بزم صبوح
* بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست
شعر کامل
سعدی
* محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست
* بشکند دستی که دست مردم افتاده بست!
شعر کامل
صائب تبریزی