غزل شمارهٔ 8
1. ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
2. دشمن جانی و از جان دوستتر دارم تو را
3. گر به صد خار جفا آزردهسازی خاطرم
4. خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را
5. قصد جان کردی که یعنی: دست کوته کن ز من
6. جان به کف بگذارم و از دست نگذارم تو را
7. گر برون آرند جانم را ز خلوتگاه دل
8. نیست ممکن، جان من، کز دل برون آرم تو را
9. یک دو روزی صبر کن، ای جان بر لب آمده
10. زانکه خواهم در حضور دوست بسپارم تو را
11. این چنین کز صوت مطرب بزم عیشم پر صداست
12. مشکل آگاهی رسد از نالهٔ زارم تو را
13. گفتهای: خواهم هلالی را به کام دشمنان
14. این سزای من که با خود دوست میدارم تو را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده