غزل شمارهٔ 84
1. نا دیده میکنی چو فتد دیده بر منت
2. جانم فدای دیدن و نادیده کردنت
3. فردا که ریزه ریزه شود تن به زیر خاک
4. برخیزم و چو ذره در آیم ز روزنت
5. با آن که رفت روشنی چشمم از غمت
6. دارم هنوز دوستتر از چشم روشنت
7. گر میکشی نمیروم از صیدگاه تو
8. دست منست و حلقهٔ فتراک توسنت
9. بر دامن تو بادهٔ گلگون چکیده است
10. یا خون ماست آن که گرفتست دامنت؟
11. مستی و گردنی چو صراحی کشیدهای
12. خوش آن که دست خویش در آرم به گردنت
13. دیگر تو را چه باک هلالی ز دشمنان؟
14. کان ماه با تو دوست شد و مرد دشمنت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده