غزل شمارهٔ 83
1. در کوی تو آمد به سرم سنگ ملامت
2. مشکل که ازین کوی برم جان به سلامت
3. نتوان گله کرد از جور و جفایی که تو کردی
4. جور تو کرم بود و جفای تو کرامت
5. امروز مرا درین شهر حال غریبیست
6. نی رای سفر کردن و نی روی اقامت
7. شد سیل سرشکم سبب طعنهٔ مردم
8. توفان بلا دارم و دریای ملامت
9. «قد قامت» و فریاد موذن نکند گوش
10. آن کس که به فریاد بود زان قد و قامت
11. ای دل که تو امروز گرفتار فراقی
12. امروز تو کم نیست و فردای قیامت
13. بی روی تو یک چند اگر زیست هلالی
14. جان میدهد اینک به صد اندوه و ندامت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده