جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1000

1. این چنین کز دیده و دل غرق آب و آتشم

2. رَخت هستی را ز موج غم به ساحل چون کشم

3. صوت جان افزای مطرب گر نباشد گو مباش

4. زانکه من با ناله های دل خراش خود خوشم

5. تا نداند کس ز خیل مهوشان یار مرا

6. دل به یکجا و نظر بر طلعت هر مهوشم

7. شهسوارا بی کسان را کس نجوید خونبها

8. زار کش چون مور زیر سُمّ نعل ابرشم

9. تو کمر ترکش همی بندی و من در غم که چون

10. بر دلِ افکار آید ناوکی زان ترکشم

11. وقف کردم پنج حس بر شش جهت باشد گهی

12. دولت وصلت شود حاصل ازین پنج و ششم

13. تا قیامت همچو جامی مست و بیهوش اوفتم

14. گر ز جام نیم خوردت جرعه ای دیگر چشم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم
* پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم
شعر کامل
سعدی
* ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
* بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
شعر کامل
سعدی
* زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما
* رو نمی تابیم از سیلاب، دریابیم ما
شعر کامل
صائب تبریزی