غزل شمارۀ 1011
1. گِل شد حریم کویت از اشک لاله گونم
2. باشد هنوز تشنه خاک درت به خونم
3. از بار دل تن من آمد چو کوه ور نی
4. در موج خیز گریه مشکل بود سکونم
5. زد از حباب خیمه گِرد من آب دیده
6. من باتن کم از مو آن خیمه را ستونم
7. چاکم چو در دل افتد سوزن چه سود و رشته
8. کين سوزد، آن گدازد از آتشِ درونم
9. گر تارهای مویم بر تن شود سلاسل
10. نتوان کشید بیرون از ورطۀ جنونم
11. ناصح چراغ عیشم شد کُشته از دم تو
12. تا کی به ترک خوبان بر سر دمی فسونم
13. می پرسی ام که جامی با دردِ عشق چونی
14. من بی خودم چه دانم هم خود ببین که چونم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده