غزل شمارۀ 1024
1. بر سر کوی مغان بس بود این مرتبه ام
2. که نهادند لقب دُردکش مصطبه ام
3. گر کند همدمت ای ماه مرا کوکب بخت
4. شاه سيّاره خجالت برد از کوکبه ام
5. من چو زر پاک عیارم به وفایت که مزن
6. هردم از سنگِ جفا بر محک تجربه ام
7. کس نبیند پس ازین روز خوش ار زانکه کنند
8. بر همه خلق جهان بخش غم یک شبه ام
9. باده از مشربۀ زر به شه ارزانی باد
10. بوی از مشرب رندان به از آن مشربه ام
11. دبه خالیست مزن دست بر آن ای خواجه
12. که ز جامی نبرد صدمت این دبدبه ام
13. جامی از بخت سیه نیست جز اینم هوسی
14. که کشد پهلوی آن دانۀ دُر چون شَبَه ام
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده