غزل شمارۀ 1031
1. به مسجدی که خَمِ ابروی ترا نگریم
2. نماز را بگذاریم و سجدۀ تو بریم
3. اگر به کوی تو ما را بود مجال گذر
4. به خاک پای تو کز خلد و حور درگذریم
5. ترا چو هست به حال شکستگان نظری
6. به حال ما بنگر کز همه شکسته تریم
7. ز دست خضر چه سود آب زندگی ما را
8. اگر ز ساغر لعل تو جرعه ای نخوریم
9. به استخوانی اگر چند یاد مانکنی
10. هزار شکر که باری از آن سگان دریم
11. به مهر سیمبرانیم کرده چهره چو زر
12. نه همچو ساده دلان در هوای سیم و زریم
13. سگ تو دوش به جامی فغان کنان می گفت
14. خموش باش که از ناله ات به دردسریم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده