غزل شمارۀ 1042
1. ای دلم از تو غرق خون، دیدۀ اشکبار هم
2. بی تو ز اشک لاله گون چهره پر و کنار هم
3. وعدۀ آمدن مده غصّۀ هجر بس مرا
4. بر سر آن فزون مکن محنتِ انتظار هم
5. تاب نیاورد تنت گرنه پیِ لباس تو
6. رشتۀ جان بیدلان پود کنند و تار هم
7. گر بود از گرانی ام بار دلی سگ ترا
8. بار ببندم از درت بلکه ازین دیار هم
9. دامن ناز برزدی وز سر کو برآمدی
10. آفت روز من شدی فتنۀ روزگار هم
11. چند به خاک ره فتد سایۀ سرو سرکشت
12. سایۀ رحمتی فگن بر من خاکسار هم
13. باغ و بهار بلبلان جلوۀ سوسنست و گل
14. جامی دل رمیده را باغ تویی بهار هم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده