غزل شمارۀ 1043
1. خواهد تنم ز آتش دل سوخت خانه هم
2. اینک رسید دود به روزن زبانه هم
3. در سینه عکس عارض و خال تو دید دل
4. مرغ آب یافت در قفس تنگ و دانه هم
5. زین سان که گشت خانه ام از آب دیده پُر
6. سیلاب خون برون رود از آستانه هم
7. در کوی تو نماند ز ما جز فسانه ای
8. ترسم که از میان برود این فسانه هم
9. سوی تو ره نماند مرا بی بهانه ای
10. وای من آن زمان که نماند بهانه هم
11. گَردی نشانه بود بر آن استان زما
12. دردا که برد باد صبا آن نشانه هم
13. جامی به پیش زلف و رُخش یافت زان دو لب
14. ذوق صبوح و لذّتِ شرب شبانه هم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده