غزل شمارۀ 1047
1. زهی قدّت نهال گلشن چشم
2. مه رویت چراغ روشن چشم
3. خراب آباد دل مردم نشین نیست
4. فرود آ ای پری در مسکن چشم
5. ز خون دل چنان پُر شد درونم
6. که می ریزد برون از روزن چشم
7. زکویت هر خس و خاری که چینم
8. نشانم چون مژه پیرامن چشم
9. زگریه تا به گردن غرق خونم
10. چو میرم خون من در گردن چشم
11. به یک غمزه کنی صد شیردل را
12. شکارِ آهوی شیرافگن چشم
13. چو گردد دُرفشان لعل تو جامی
14. ز لعل و دُر کند پر دامن چشم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده