غزل شمارۀ 1055
1. خیالی بود یارب دوش یا در خواب می دیدم
2. که رویش در نظر بر کف شرابِ ناب می دیدم
3. به اکسیرِ سعادت یافتم آخر بحمدالله
4. وصالش را که همچون کیمیا نایات می دیدم
5. چه حاجت بود شمع افروختن در بزم او یارب
6. چو از عکس رُخش عالم همه مهتاب می دیدم
7. به داغ نامرادی جان و دل می سوخت دشمن را
8. چو خود را بر مراد خاطرِ احباب می دیدم
9. بسی بر خاک سودم پیش پای ساقی از مستی
10. سری کش سجده گه در گوشۀ محراب می دیدم
11. به آبِ زندگی پی برد ز اقبال وصال او
12. دلی کز آتش مهجوریش در تاب می دیدم
13. جهانی جان همی دادند بهرِ جرعه ای اما
14. ز جامش جامی لب تشنه را سیراب می دیدم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده