جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1056

1. خاک آن در که چو کُحل بصرش می دارم

2. هر شب آغشته به خون جگرش می دارم

3. سنگ بیداد که آن سیمبرم بر سر زد

4. بر سر از فخر به از تاج زرش می دارم

5. آب رو را که در آن کو مژه ام ریخت به خاک

6. آرزویی به دل از خاک درش می دارم

7. سوی او می گذرم چهره به خونابه نگار

8. صورت حال خود اندر نظرش می دارم

9. گرچه دشمن تر از آن شوخ ندارم دگری

10. يعلم الله که ز جان دوسترش می دارم

11. مرغ وحشی است دلم زآن سبب از رشتۀ صبر

12. تا ز غم رَم نکند بسته پرش می دارم

13. تا چو جامی کشم از گرد رهش کُحل بصر

14. چشم امید به هر رهگذرش می دارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خون ما افتادگان را کی توان پامال کرد؟
* خونبهای شبنم از خورشید می گیریم ما
شعر کامل
صائب تبریزی
* خوردن گندم برون انداخت آدم را ز خلد
* تا بدانی پیش حق یک جو اطاعت سهل نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* خوشم از گریه خود، گر چه همه خون دل است
* زانکه بوی تو ز هر قطره خون می آید
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی